دو روز بود خانواده شوهرم خونمون بودن که راهشون دوره و با هم رودروایسی داریم واسه همین یکم وسواسی بودم تو پذیرایی ازشون تو این دو روز هوا خیلییییی گرم بود بارون اومد و برقا رفت و اینا بعد به آشپزخونه ما اصلا کولر نمیزنه خیلی گرم میشه منم با شال و فلان پختم از گرما همشم تنهایی پذیرایی کردم شوهرم خیلی کمکم نکرد واقعاااا خسته شدم قبلا یه واسه یه وعده هم مهمون میومد قبل خواب میگفت خسته نباشی همه چی عالی بود و دستت درد نکنه و فلان ولی الان هیچی نه تنها کمک نکرد و تشکرم نکرد چندتا دیگه هم مهمون دعوت کرد روزای دیگه که همش دانشگاهم ساعت کلاسام طولانیه پنجشنبه و جمعه هم تو آشپزخونه و گرما گذشت
یادش رفته شاید
حالا ب روش نیار
بذار یوقت که حال هردوتون خوب بود با مهربونی بگو بهش
کلا مردا چشمشون به ننه باباشون میخوره بی چشم و رو میشن
بهش بگو تا دیگه تکرار نکنه و عادی نشه براش..ولی در کل غصه نخور و بیخیال باش
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
