تو یه ساختمونیم
از شوهرم بزور کلید خونمونو گرفتن
الان مسافرتن به شوهرم گفتم کلید خونه مامانتو بده بهم برم فرشمونو تو حیاطشون خیس کنم عصری برم بشورم داد بعددگفت دستت درد نکنه میری کولرشونم روشن کن عصر میان تو گرما نمونن گفتم باشه
رفتم کولر روشن کردم گفتم بزا در اتاقاشونم باز بزارم خنک شه اونجام یه اتاق رخت خواباشون باز کردم دستمو انداختم در اتاق خواهرشو باز کنم دیدم قفله اتاقش
یعنی بشدت ناراحت شدم من نه بچه کوچیک دارم بره اتاقش نه خودم آدم فضولی ام مگه ما دزدیم این کارو کردن 🥲منم از لج ام کلید خونمونو از خونشونو بزداشتم