گیر یه خانواده بی ادب از خود راضی افتادم
پدرشوهری که دهنش مثل طویله میمونه
اونم تو یه ساختمون
واقعا دلم گرفته
شوهری که دلش واسه زندگی نمیسوزه تمام وجودش خانوادشن
و پسری که بعد چندسال هنوز دیوانه وار عاشقمه
چرا من نباید پیش اونی باشم که باهاش خوشبخت میشدم
پسره آشنا هست پیام داده بود به دختر عمم پیامارو که خوندم جیگرم واسه خودم خون شد