بالاخره امروز دیدم اون یه پیامی فرستاده بود و بعد حذفش کرده بود بعد شوهر من پیام داده بود که میدونم زنت دوست ندارن با من بگردی و چه فکرهای بدی در موردش میکنه که کلا غلط ولی خدا میدونه چقدر دوست داشتم ولی اگه اینجوره بدون من خوشی من از زندگیت میرم بیرون و به فکر زندگیت باش و قدر خانومت رو بدون و ازت ممنونم بخاطر اون همه سال رفاقت صادقانه ممنونم که بودی تو این همه سال کنارم خیلی دوستت دارم دیدار به قیامت و از این حرفا و اینکه مقصر من نبودم خانومت فهمید و از این چیزا و واقعا شماره اش رو حذف کرده بود و شماره اش سیو نبود اونم گفته بود نه داداش مقصر خودم بودم که حواسم رو جمع نکردم باید بیشتر حواسم بود و من تا دادگاه رفتم و برگشتم و سکته کردم و رفتم بیمارستان و برگشتم و یه خداحافظی تلخ کرده بودن