اصلا شاید حرف هایی که میزنم کاملا بی منطق و کلیشه ای باشه هیچ موقع این حس رو نداشتم همیشه از اینکه فعال باشم و دستم توی جیب خودم باشه لذت می بردم تا اینکه این چند ماه با یکسری از دوستای قدیمی رفت و آمد کردم و از ته دل به حالشون غبطه خوردم
اکثرا تا دیپلم گرفتن ازدواج کردن یا نهایت سرشون رو با رشته های آسون گرم کردن احساس میکنم فکر و ذهنشون کاملا اسودست و خیلی سختی ها رو تجربه نکردن ولی من بهترین سال های عمرم رو با استرس درس نابود کردم دقیقا ۱۳ سال بعد از دیپلم درس خوندم و به معنای واقعی جون کندم ، از اونور که مثلا درس تموم شد و افتادم توی بازار کار به مراتب شرایطم سخت تر شد از سر و کله زدن با دانشجو تا کارهای پروژه ای و بند اومدن نفس و تموم شدن توانم زیر فشار و استرس
برام نگید که کار خونه سخته که خودمم همون اندازه ی یک زن خونه دار کار انجام میدم توی خونه