دوستان من از اول خانواده گرم و صمیمی داشتم ، همیشه همه زمان با اینکه خواهرم و بردارم ازدواج کرده بودن ولی باهم وقت میگذروندیم ، هر پنجشنبه جمعه بیرون می‌رفتیم طبیعت و جاهای دیگه سالی دو سه بار مسافرت ،زندکی و درآمد معمولی داشتیم ولی باهمین درآمد کلی خوش میگذروندیم ، ،قبل ازدواج با همسرم موقع آشنایی همه اینارو گفته بودم و اون هیچ عکس العملی نشون نداده بود ، یعنی نه مخالفت کرد نه موافقت ، خلاصه ازدواج کردیم و موقع نامزدی با خونواده من یا خانواده خودش یا باهم خوش میگذروندیم وقتی اومدم خونه خودم کم کم مخالفتها شروع شد ، زیاد خوش میگذروندید و هیچ وقت خونه نمیشنید و هزار تا طعنه دیگه ،درحالی که طول هفته کلا بیرون نمیریم یه پنجشنبه جمعه اونم با هزار تا طعنه آقا گاها میریم گاها هم نمیریم ،اولاش فک میکردم درست میشه شاید اونموقع حال نداشته و این حرفا ،ولی کم کم زور میگه بهم میگه تو ام باید عین من بشی ، من دوست ندارم بیرون برم دوست ندارم زیاد تو جمع باشم دوست ندارم فلان و .... منم کاملا برعکس اونم ، الانا خانواده من که زنگ میزنن دعوتش کنن انکار بهش فحش میدن آنقدر عصبی میشه که چرا زنگ زدن و هزارتا حرف دیگه ، واقعا موندم که غلطی بکنم ، دیگه خسته شدم ، یه ماه پیش استانبول رفتیم میگه یه استانبول برای پنج شیش ماه کافیه که بیرون نریم ، دوتا شغل داره ولی اونارو هم از خونه مدیریت میکنه جون میشه بره سر کار ،کلا انگار خونه رو فقط دوست داره 😔 منم دختر شاد و پر انرژی کم کم دارم از اخلاقش افسرده میشم هرچقدر هم گریه میکنم دلم آروم نمیشه ،هرچقدر سعی میکنم نمیتونم خودمو عوض کنم ،شما بگید چیکار کنم ؟
خب دوتا تیپ شخصیتی مختلف هستید
نیاز به مشاوره هست اینجا فایده نداره
نمیزاره تنها بری؟
اگه نمیتونی تا اخر عمر اینجوری ادامه بدی تکلیفت رو مشخص کن
منم شوهرم خونه ایه خیلی سخته😑
درکت میکنم سخته سبک زندگیاتون متفاوته ولی حتما باید حل کنید این موضوع رو نهایت اون بشینه تو خونه و خودت تنها بری دورهمیارو
افسرده میشی اینطوری عزیزم
باید برای خودت سرگرمی درست کنی
بهش بگو قبل ازدواج میمردی بگی همچین خصوصیتی داری؟!
این مشکل اونه که پنهونکاری کرده و به تو نگفته دوست نداره زیاد رابطه داشته باشه با کسی
به حرفش زیاد گوش نده و اگر جایی میخوای بری مجبورش کنه راضی بشه
باهاش حرف بزن بگو قرار نیست ما دوتا تغییر کنیم ازدواج تغییر دادن نیست شریک شدن تو خواسته های مشترک همدیگه ست قراره کنار بیایم با خواسته های همدیگه....بگو قرار نیست ما هر روز بریم تفریح و مهمونی قرارم نیست همیشه تو خونه باشیم پس باید برای این مشکل برنامه ریزی کنیم و راهکار پیدا کنیم ولی فکر اینکه بخوای منو تغییر بدی از سرت بیرون کن میخواستی پنهونکاری نکنی
میگه اخلاق منو دوست نداری طلاق بگیریم ،با اینکه می‌دونم خیلی دوسم داره ولی میخواد مثلا منو بترسونه ، چون من خانواده ابروداری دارم از حرف طلاق متنفرن ، میخواد از نقطه ضعفم بزنه ،منم دوسش دارم فقط این اخلاق گندشو نمیتونم تحمل کنم
اگه یبار دیگه گفت طلاق بگو باشه نذار به عنوان نقطه ضعف بهش نگاه کنه و باهاش اذیتت کنه بگو اگه تو میخوای طلاق بگیریم من زندگی اجباری رو دوست ندارم....
ولی اگه میخوای با هم با دل خوش و در آرامش زندگی کنیم به خواسته های همدیگه احترام بذاریم و خودخواه نباشیم...
والا یبار تا پای طلاق رفتیم دیدم شوخی نداره،ببین با اینکه دوسم داره رسماً داره زور میگه منم با اینکه دوسش دارم تحمل رفتارشو ندارم، و حتی حق طلاق گرفتن هم ندارم ،چون ضربه بدی به خانوادم میزنم می‌دونم زیادی حساسن به این موضوع
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
