اخ ک چقد دلم تنگه واسه بچگیم
منو آبجیم همیشه ب دستگیره های در آویزون می‌شدیم یه زیر پله داشتیم در داشت همیشه فک میکردم سمندون داخلشه😂😂🤣
بیشتر حسرت میخورم
وزمان چه زود گذشت
انگار سوار ماشین زمان شدیم از بس که یهویی همه چیز تغییر کرد
ولی واقعا حیف بود
وقتایی که مامانم رختخابا رو میریخت بیرون دباره مرتب کنه کلی بازی میکردیم مخصوصا پشتی ها .. سرسره بازی میکردیم یادش بخیر
ما همیشه شبهای تابستون رو پشت بوم میخوابیدم وای كه چه كیفی میداد یادش بخیر
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
