خاله م گفت شوهرم سراسیمه از خواب بیدار شده حالش بد بود
ازش پرسیدم چیشده گفت خواب دیدم بابام(باباش فوت شده) اومده کفشامو برده
خاله م گفت خیلی ترسیدم از خوابش ،فک کردم برا بچه هام اتفاقی میوفته .گفت هزار تا صلوات نذر امام زمان (عج) کردم کع بلا رو از زندگیمون دور کنع
گفت همون لحظه صلوات ها رو فرستادم اروم شدم
گفت شب خوابیدم خواب دیدم که
دو تا مامور اومده بودن منو ببرن
گفت منم گریه میکردم زجه میزدم که بچه شیر خوار دارم بچه هام گناه دارن
گفت دلشون میسوخت ولی میگفتن ما ماموریم باید بیای