ن غصه شو نمیخورم ی سر رفته بودم خونم داداشش ک تو میدون تره بار با شوهرم مغازه داره گفتم داداش من خونمم داری میای لباس ببری براشوهرم سر رات یکم سیب زمینی پیاز بیار ی وقت اومدم هیچی تو خونه نیس اونم گف حالا فعلا برو خونه بابات تا بعدا ببنیم چی میشه منم دیگه اصرار نکردمو اونم دست خالی اومد هم منو برد خونه بابام هم لباسای شوهرمو برد