هفته پیش رفتیم بیرون شهر دوتا دختر ۱۸.۱۹ سال بی حجاب هم تخت کناری تولد داشتن. شوهرم شروع کرد به حرف و خنده باهاشون. هرچی بهش اشاره میکردم ساکت شو محلم نمیداد. بعد خواستیم عکس بگیریم گوشی رو داد به اونا. دختره هم گرفت و گفت چون جای برادرم هستی عکس میگیرم ازتون به خاطر خانومت. اصلا شوهرم بهش برنخورد و همچنان به شوخی های مسخرش ادامه داد. خلاصه وقتی برگشتیم خونه من گفتم دلخورم که جلوی خودم اونکارارو کردی. گفت وا. ناراحتی نداره بی جنبه نباش بابا شوخی میکردم باهاشون. و واقعا هم اخلاق شوهرم شوخه خیلی.
منم از همونشب تو تریپم باهاش و رابطه هم نداشتم.
خلاصه فردا صبح میخوایم پدرمادرمو ببریم مسافرت .چون خودشون پیرن بندگان خدا. سرشبی ازم رابطه خواست منم چون هنوز ناراحت بودم بهش رو ندادم. حالا از سرشب مثه سگه. و باد داره. گفت قول میدم تا اخر عمر بهت دست نزنم.
حالا ب نظرتون منم محلش ندم یا به خاطر مسافرتمون با پدرمادرم یه جورایی از دلش دربیارم؟ خیلی برام سنگینه که من بودم و جلو روی خودم اونقد با دخترا میگفت و میخندید😩