چجوری خانمم رو راضی کنم که

حق داری زمونه بدی شده منم دیدم چاره ای نیست قبول کردم ولی از ته دلم ناراضی ام

خب بیچاره راست میگه ، الان دیگه همه چیز فرق کرده شما یعنی اینو نمیدونستی🤔

خب چرا پول و هدر دادین واسه ساختن میدادین اجاره 

ما از هم نوعمون طرفداری نمی‌کنیم فقط میدونیم تهش چی میشه جفتتون اذیت میشید آدما ازدواج میکنن که به آرامش برسن این نزدیکی آرامش جفتتونو می گیره

بخاطر تو بیاد اونجا سخت بگذره همین خودتو چن سال دیگ توان خونه خریدم داشته باشی تو روش وایمیسی میگی میخواستی نیای شما مردا خطرناکید🙄

ببینید آقا  

ادم بعد از یه مدت حتی دلش نمیخواد نزدیک پدرو مادر خودش زندگی کنه 

دیگه چه برسه به اینکه بره بچسبه به پدرو مادر همسرش 

شما خودت حاضری بری پیش پدرو مادر خانومت زندگی کنی؟

بنظرم بهش اطمینان کامل بده که مشکلی پیش نمیاد نرمش کن  وبگو دوس نداشتی میریم مستاجر ی  .‌این جمله آخر و بگی تموم

ببین برادر محترم شما خونتو ساختی بدش رهن و با پولش یه جای دیگه خونه رهن کن 

چرا روزی که رفتین خواستگاری دربارش حرف نزدین

آقای محترم خونه رو بساز بفروش یه جای دورتر خونه بخر 

بخدا قسم نزدیک مادرشوهر پدر شوهر بودن لذت و شیرینی زندگی مشترک رو به باد میده 

والا ما همه زخم خورده اییم..

واسه همین بهش حق میدیم

شما توقع تایید داری؟ خب وقتی یه چیزی درست نیست درست نیست دیگه😂 اگه خانمت میگفت بیا بریم خونه بالای پدرم زندگی کنیم هم درست نبود، یه زوج باید زندگی مستقل داشته باشن، نزدیکی به پدر و مادرها فقط مشکل ایجاد میکنه هرچقدر هم پدر و مادرهاشون منطقی و باشخصیت باشن، به هر حال این خاصیت روابط انسانیه. اگر میتونی خونه رو بده رهن و اجاره، با هزینه‌ش جای دیگه بشینید یا بفروشیدش جای دیگه بخرید یا رهن کنید.

بگو اگ دوسم داری بیا

شما آقایونو خوب می‌شناسیم. پس‌فردا هرچی خواهر و مادر شما بهش بگن، شما میگی مگه چی گفته حالا؟ چرا به خودت می‌گیری؟ منظوری نداشته و... و این گونه می‌شود که یا زندگی تلخ می‌شود، یا خانم ناراحتی اعصاب می‌گیرد

من و همسرسابقم هم مثل شما و خانومتون بودیم.من میگفتم نمیام پیش خانوادت و اون اصرار که تو ذهنت مریضه و خانوادم کاری ندارن و مثل دخترشونی و ... و در نهایت من قبول کردم . دور از شما باشه سر همین دخالتها دوسال نشده طلاق گرفتیم