در تو محو شدم
و صدایی که پاییز را در من فریاد میزد
در درونم ریشه دواند
و تویی که
از دوردست ها
شتابان به سمت خودت می دویدی
نگاه ملتمسانه ام در نگاه آینه سُر خورد
این من بودم
که خودم در خودم
را تداعی وار میدیدم
و تویی که با چشمان غبارآلود
در نگاه من غوطه میخوردی
اشک های خودم را
از چهره ی آینه ها زدودم
تا نگاه پیله وارم چون پروانه ای
از درونم بیرون زند
و در هوای تو
پرواز را تجربه کند