خواب دیدم با مامانم دعوام میشه....
مامانم تو وان حموم بود بعد من میرفتم دم در حموم
بحث میکردم باهاش
خـودمم حامله شکمم خیلی بزرگ بوده تو خواب
بعد میرم یه جا ک تو یه سالن بزرگه...
یه استخر خیلی بزرگ و عمیق بود
کنارش نشسته بودم با عصبانیت
خواهرمم ک پشتیبانمه تو هر شرایطی
اونجا بود بابامم بود
یهو من میخام پاشم
ک با سر میوفتم تو استخر.
قشنگ میرم زیر آب.....
انقدر سنگین بودم ک هرچی تقلا میکنم نمیتونم خودمو تکون بدم
همش اومیدوار بودم خواهرم بیاد نجاتم بده😔💔
چشام باز بودن همش نفسمو میدادم تو و آروم اروم میدادم بیرون تا بیشتر بتونم نفس بکشم...
تا آخرین نفس اومید داشتم الان میاد نجاتم میده😔
اما هیچکی نمیومد دگه مردم
فقد صداشون ک میگفتن چرا اینجوری شد چرا افتاد؟!
وای خدا چیکارکنیم
وای بچش وای خواهرت
همینا رو میشنیدم
خواهرمم صداش ک الان میام نجاتت میدم ولی.....
نفس آخرم ک اومد بیرون چشام باز مونده بودن....
و بیدار شدم کلی ترسیده بودمو گریه میکردم😔😔
نمیدونم معنیش چیه خودمم حاملم بچه ها برام دعا کنین و کسی اگه تعبیر خوابمو میدونه بگه