اره واقعا اما خیلی سخته وقتی بهم توهین می‌کنه یا زور بهم میگه با تمام وجود می‌شکنم بارها تا صبح گریه کردم بوی خون توی دماغم و معدم میاد از بس حرص میخورم بعضی وقتا دستم بی جون میشه من خیلی زجر کشیدم خیلی از زمانی که به دنیا اومدم تا الان اما بازم ناشکری نمیکنم و شکر گزارم برای روزهای خوبی هم که بوده بازم از خدا ممنونم میگم اشکال نداره میگذره چند شب ییش خانوادم خونمون بودن برای بعد شام شب نشینی بعد یکسال وخورده ایی اینقدر زشت رفتار کرد دور نشست و خودش گرفت جلوی شوهر خواهرم که غریبه مرده خجالت کشید الان با خودش گفته حتما راضی نیستن بعد که رفتم هم با من بحث کرد که چرا خندیدی از خواهرت یاد بگیر درصورتی که من زیاد نخندیدم نمیتونستم منم هی.ی نگم بشینم که میزبان بودم بعدم تا حسودی کرده از دارایی های شوهر خواهرم با مادرم چپ درست جواب سلامش هم نمیده میگه پول دوستم احترام شوهر خواهرت میزارن درصورتی که توهمات بی احترامی به او نکردن بعدم قرار نیست او بقیه توهین کنه بقیه براش بمیرن انتظار داره مثل سگ باشه دوسش داشته باشم مگه کی شده
عزیزم همه این کارهای همسرت رو با تمام وجود درک و حس کردم منی که شوهرم با خواهر و شوهر خواهر م ۱۰ سال قهر بود چون اونا از نظر تحصیلات بالاثر بودن هر جور توهین و بی احترامی بهشون می‌کرد بعد از ۱۰ سال بازم ۲ بار شوهر خواهرم فقط به خاطر احترام من پیشقدم شد و آشتی کرد من رابطه ام رو با خانوادم حفظ کردم شماهم کمتر حرص بخور و سعی کن از خانوادت تعریف نکنی
من هیچ نمیگم عزیزم منه مجبور می‌کنه نرم نبینمشون خونشون نرم اگه رفتم هم قبل وبعدش از بس حرف الکی میزنه از دماغم درمیاره همش توهین فحش به خانوادم و سر تحقیراش یبار گفتم می‌خوام ازت جدا شم گفت بروشوهر خواهرت هروقت از خواهرت سیر شد بیاد سمت حالا من با ادب میگم بفهمی اون از جمله خیلی بدی استفاده کرد اصلا حالم بهم خورد از حرفش میخواستم سکته کنم فقط گریه کردم وخودم زدم که پاهام میخواست بترکه تا چندروز و بهش گفتم بی غیرت بی ناموس آخه خودش میدونه ما چطوریم من به همسر خواهرم میگم داداش اصلا چی بگم که نگفتنم بهتره سر شماهم درد آوردم باید ببخشید عزیزم
من نمی‌خوام پنجاه سال دیگه پشیمون بشم که چرا خودم راحت نکردم و میترسم از تصمیم گیری از وابستگی خودم هم نمیدونم چرا دوسش دارم شایدم ندارم دارم خودمه گول میدم نمیدونم من خیلی قدر شناسم با این همه بدی هاش دلم میسوزه وو دلم به رحم میاد و تا خوبی می‌کنه پشیمون میشم
کاملاً شرایط شمارو درک می کنم چون خودم در شرایط شما بودم عزیزم خود تو ناراحت نکن من حس می کنم این آدما حس حقارت دارن و خود شیفته هم هستن عزیزم چرا باید خود تو بزنی حیف این امانت خدا نیست؟ به درک که هر چرت وپرتی می گه بی خیال گوشت یکی در ویکی دروازه اصلا برات مهم نباشه اینا چون از خودشون و زندگی خودشون رضایت ندارن گیر می دن به زندگی بقیه کمتر حرص و جوش بخور اونقدر حسادت کند تا بستر که و خداهم اونقدر به زندگی خواهرامون آرامش و برکت بده تا چشم حسود کور بشه اصلا ذره‌ای خودتو ناراحت نکن نمی تونی تا آخر عمر خودتو زجر بدی تا طرفت رو آدم کنی
خیلی حس خوبی که یکی‌درکت کنه کاش برای چیز بهتر وشادی همه درک میکردیم اما خدا بزرگه انشاالله هم به من کمک کنه هم به شما چند روزه معدم عصبی شده انگار آتیش توشه دکتر می‌گفت هرچقدرم سعی کنی درد به روت نیاری تا توی وجودت حل نشده میزنه به جسمت وخودشه نشون میده چون پنهان شده نابود نشده شما با این رفتارهای بد بچه هاتون چی شدن من برای بچم میترسم بعضی رفتاراش بد شده مثلا بهش میگه مامانت توهین کن بزنش البته وقتی باهم خوبه نمیگه اما اگه بد باشه میگه
دخترم حتما حتماً مشاوره برو یا ۱۴۸۰ رایگانه تماس بگیر تو هنوز خیلی جوونی و اینکه بیشتر باهمسرت حرف بزن و در دو دلاتو بهش بگو بگو من سنی ندارم کی باید منودرک کنه؟ من حرفامو به کی بگم؟ دوستانه بدون دعوا و سرو صدا حرف بزن
دخترم گلم تو یه مادری باید اونقدر قوی باشی که با این بیدها نلرزی تا میتونی قوی و شاد باش ما زن‌ها با قدرتمون کارهای بزرگی انجام می دیم به شرطی که خودمون رو باور کنیم و دست کم نگیریم بچه هام سختی زیادی کشیدن تودرس و کار موفق ان ولی روحشون آسیب دیده اگه زمان من امکانات بود کمتر مشکلات داشتم ولی روی هم رفته از بچه‌های فامیل موفق ترن ولی می‌تونست بهتر باشن به شرطی که من خودمو قوی می کردم زودتر
ممنون از نصیحت مادرونتون خدا خیرتون بده عزیزم انشاالله که سایتون بالای سر بچه هاتون باشه و همیشه در پناه خدا با بچه هاتون باشید راجب همسرم خوب من ازش قطع امید کردم هروقت بهش اعتماد کردم گفتم دیگه خوبه نرمال شدیم بدتر شد که فهمیدم اصلا نمیشه بهش دل خوش کرد و تنهام وتنعاتر وزخمی تر برگشتم
