سلام منو مادرشوهرم تو ی ساختمونیم.۴روز پیش مریض شد رفت بیمارستان منم براش ناهار حاضر کردم چای گذاشتم اومدن سریع سفره ناهار پهن کردم بعدش خاله شوهرمم اومد بهش سر بزنه .خاهر شوهرمم اومذ.
مادرشوهرم یکم ک گذشت گفت از موقعی ک دعا تو خونم پیدا شده حالم یکسره بده.بعد گفت حدود دوماه پیش رفتم تو کشو لباس بگیرم دیدم لای دستمال کاغذی چنتا گیره رنگیه(منظورگیر عکس،ک منم برا جهازم خریده بودم تو کشو میز تلوزیون گذاشته بودم بعدا عکسامو بزنم ب رسیه ,دختر خاهر شوهرمم موقع جهاز اوردن دیدش گفت زندایی اینا چیه چقد نازه،گفتم برا عکسه بعد گذاشتم تو کشو)
تا اینو گفت مادرشوهرم فهمیدم کار نوه شه خندیدم گفتم کار بچه حتما از گیره های من برداشته کسی با این چیزا اخه دعا نمیکنه ک انقدم تابلو بزاره یهو گفت ن ب ملا نشون دادیم گفت دعای زبون بنده فلانه.خاهرشوهزمم گفت اره قشنگ ۵تا هم بود ب تعداد خونواده ما معلوم نیس کی کرده.(درصوزتی ک با منو شوهرم میشیم۷تا),قشنگ منظورشون من بودم ک گفتن بعد اینک تو جهاز اوردی پیدا شد.منم گفتم برم ببینم گیره هام هست یا ن مال من ۱۵تا بود اگ ۱۰تا مونده باشه همین بچه برداشته بازی کنه(دخترش کلاس چهارم)
بعد اومذم دیدم بله گیره من ۱۰تاست بردم پایین.یهو خاهر شوهره گفت ن قبل جهاز اوردن تو پیدا کردیم.دختر من دست نمیزنه ک.تازه اینارو دید گفت زندایی داره از اینا من دیدم.
منم یکم بعد اومذم بالا پیش شوهرم بغضم ترکید گفتم خاهرو مادرت قشنگ بهم تهمت زدن گفتم حاضرم قسم بخورم کار بچه بوده.شوهرمم جوش اورد بره پایین من نزاشتم گفتم چیزی نگو بدتر میشه.خدا بالاسر هست خیلی دلم شکست.فردا صبحش شوهرم میره پایین میگ بهشون و بچه خاهر شوهرم لو میده ک کار خودش بوده.مادرشوهرمم میاذ دعوا ک چرا ب پسرم گفتی بچه غش کرد از گریه ۴تا گیره ارزش داشت.خاهرشوهرم گیره میخرن میارن برام بالا بعدش میگ دیگ دخترم رو نمیزارم بیاد خونت تا چیزی گم بشه تقصیرکار نشه.
کلا طلب کارشدن.ک چرا حرف زنونه رو ب شوهزت گفنی مارو ب خاکو خون کشید.شوهرم خیلی ادم ارومیه فقط طرفدارحقه خیلی حالا هرکی باشه.
مادرشوهرم اومد ی عضر خاهی الکی کرد گفت ببخشید من قصدم تو نبودی درصورتی ک شوهرم میگ ۲ماه پیش بهت شک کرد من گفتم زنم اینجوری نیس چیزی نگین.میگ بلاخره خاستن بهت ی دستی بزنن.جلو مادرش گفت اینارو.
گفت مادر اگ وجدان داری بگو منظورت زنم نبود.مادرشم گفت نبوذ ی عضر خاهی کرد منم گفنم نمیتونم ببخشم .
الان ۴روزه نرفتم پیششون پایین واقعا نمیتونم ببینمشون.درصورتی ک مادرشوهرمم مریضه همش نمیرم پایین
منم اینجا عروس شهر غریب شدم.
شما بودین میبخشیدین؟