چند مدت پیش با شوهرم دعوام شد سر اینکه چند بار با خانوادم برنامه تغریحی داشتیم هردفعه بهونه میاورد و نمیومد
درصورتیکه من همیشه احترام خانوادشو میذاشتم و تو همه جا همراهیش میکردم منم عصبانی شدم دعوام شد باهاش
و از بعدش گفتم منم نمیام
به گوش مادرشوهر که رسید زنگ زد که ادم نباید کینه ای باشه و اینا لجبازی نکنه و اینا
منم گفتم اینا لجبازی نیست احترام متقابله
خلاصه باهم با واتساپ ویس میدادیم صحبت میکردم البته دعوایی نه
بعد حرف میزد جوابش میدادم منم البته متطقی
بعد دید داره کم میاره گفت سر به سر فلانی بذاری(شوهرم) یهو شده میاد یقه منو میگیره میگه مهریه رو جور کن و خودشو خلاص میکنه از این زندگی
من خیلی باشوهرم دعوایی نداشتم که بخواد به گوش مادرشوهرم برسه مگر یکی دو مورد همیشه هم هواشونو داشتم رابطمون باخانواده شوهرم خوب بود درکل
از حرفش هیلی ناراحت شدم جوابشم دادم البته گفتم من اویزون زنذگی کسی نیستم و این حرفا
ولی میگم جواب میدادم اما نه با دعوا
ولی الان به شدت ازش دلخورم خیلی زیاد که به خاطر یه بحث اینجور گفت دفعه پیش رفتیم خونشون سرد باهاش برخورد کردم
اما یه چیز ذیگه هم چه هست من خودم رابطه و رفت و امد زیادی با خانواده خودم یعنی عمه و دایی و عموو... ندارم چون خوشم نمیاد ازشون
میترسم رابطه با اینبرم بهم بخوره
اما واقعا نمیتونمم این حرفشو نادیده بگیرم شما بودید چه رفتاری داشتبد؟