سلام شب بخیر ازتون مشورت می خواستم موندم چکار کنم؟ ،من با خواستگارم ۶ماه در ارتباط بودیم تمام رسم و رسوم ما رو میدونست شبی که به همراه خانواده برای صحبت درباره مهریه اومدن ما پیشنهاد ۱۱۴سکه رو دادیم اما اونا گفتن زیاد و به پیشنهاد خودشون ۲۰ سکه و تقسیم اموال شد،وقتی برای نوبت محضر رفتیم متوجه شدم اصلا بنام زدنی نیست و فقط همون ۲۰ سکه است من بهش،کفتم همون ۱۱۴تا اما میکه خیلی زیاد و چند روز منو خانوادم رو بلاتکلیف گذاشته ،از طرفی قبلا ازدواج کرده و منم یه خواستگاری از آشناهای اونا داشتم که بهم خورده اونا به بقیه گفتن سر مهریه زیاد بود که اصلا قضیه این نبوده،حالا بعد ۶ماه به من گفت نمی خوام درمورد گذشته حرف بزنم ولی درموردت میگن که مهریه زیاد می خواستی، مادرم میگه بخاطر این پرویی و دورغ گوی تمومش کن ،خواستگارم هنوز جواب نداده که با ۱۱۴ تا موافق هست یا نه ،بنظرتون چکار کنم ؟
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
همه چیز به کنار... در موردت میگن یعنی چی. این چه جمله ایه. بگو تو چکاره ای که بشینی بقیه در مورد من بگن و تو بشنوی.
نمیدونم عزیزم. بیشتر فکر کن. چطور پس خودشون زدن زیر حرفشون. ۱۱۴ تا مگه زیاده؟
به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هرجا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم. گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند. و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشدجون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
وقتی نه شناختی هست نه علاقه ای نه تفاهمی این چه ازدواجیه اخه دختر وپسر باید اینقدر صمیمی باشن که راجع به این چیزا بحث نکنن هزارتا مهریه هم بزنی هزارتا حق هم بهت بده زندگی اونی نمیشه که میخاید چون روش و مراحل اشنایی مشکل داره
If you want to call me with negative energy, negative purpose and with the intention of disturbing, do not call, call yourself first so that you do not regret it.