سلام
حدود سه ماه هست که با خانومی هستم و خیلی دوستش دارم و قصد ازدواج باهاش رو دارم.میشه گفت ایشون هم دوسم داره و بخاطر من دوبار اومده به شهرمون تا منو ببینه و این همه خطر رو به جون خریده.ما اخلاق هامون خیلی باهم فرق داشت و اوایل از هم خواستیم که بخاطر هم تغییر کنیم.من تو این سه ماه تغییرات زیادی کردم و اما اون تغییری از خودش نشون نداد و همون ادمه با همون چیزایی که میخواست.
ایشون قبلا شوهر کردن و از شوهرش جداشده و عکسای شوهر قبلیشو به زور کاری کردم که نگه نداره و گفتم باید بین منو عکسا انتخاب کنی و نمیدونم به دروغ یا راست گفت که عکسارو انداخته دور.
باهام حاضر نیست عکس یادگاری بگیره ولی وقتی کوه میره با بقیه ی هم تیمی هاش که پسرن عکس میگیره و میگه یادگاری میمونه
امروز گفتم بااونا هم نگیر اما گفت من نمیتونم نگیرم تو میخوای همه خوشیامو ازم بگیری
ولی خداشاهده من هیچوقت خوشیشو نگرفتم و همون علایق قبلشو تکرار میکنه و فقط من تغییر کردم
بعد بهم میگه با تو عکس نمیگیرم چون معلوم نیست ازدواج کنیم یا نکنیم میگم حاضرم بیام خاستگاریت اما نمیزاره و هی طفره میره
بهش گفتم که اگه موندگار نیست رابطمون تمومش کنیم اما یه جواب درست حسابی نمیده
اون وقتی بیکاره میاد سمتم و هزینه و وقت خاصی رو بهم اختصاص نمیده
اما من واسش کلی وقت و هزینه گذاشتم کع احساس میکنم بخاطر نفعی که از رابطه میبره تمومش نمیکنه
توروخدا کمکم کنید واقعا سردرگمم