من اول دبیرستان معلم پرورشی وقرآنمون یکی بود تو زنگ بیکاری بهمون گفت بیاد کمک داشتن یه جایی رو درست میکردن از کارهای چرت معلم پرورشیا من ودوتا از بچه ها نرفتیم گفت قرآنو افتاده بدونید وواقعا انداختمون .
من درسم خوب بود ولی قرآنو همیشه عقب بود از بچه ها چون پیش نیاز قرآن ۲ و۳ قرآن ۱ بوددددد .😂😂😂
مث همیشه سر کلاس شوخیو بگو بخند داشتم متوجه ورود معلم نشدم این اومدو یهو صدام کرد برگشتم نگاش کردم با خنده گفتم ببخشید خانوم نفهمیدم اومدین گفت معلومع ک نمیفهمی با داد یهو همه کلاس ساکت شد شروع کرد به خرف زدن مگه تو اتباع نیستی مگه به زور درس نمیخونی چرا مث دوستای افغان دیگت ساکت نمیشینی نیگا ادم اصلا متوجه بودنشون نیست پرو بازی در نیار بشین
یعنی دنیا رو سرم اوار شد من از ملیتم خجالت نمیکشم اما هیچکس تو کلاس نمیدونست یعنی اون موقع نگاهای سنگین کلاسو حس میکردم
هیچی خر خون بودم .
مادرمم منو خر .میگرد نمیذاشت با دوستام برم پیاده روی و پارک یا ارایش کنم و....
کلا دوران مدرسه یادم میفته افسردگی میگیرم .
همش درس و درس و درس .
اخرشم شدم یه زن خانه دار بیکار الاف افسرده
اووووه
امان از غروبا
لعنت بمن
