پدرم کارگر بود.دامپروری خوند.خونمون رو رهن داد و رفت یه قطعه زمین پرت و درجه شیش خرید توش مرغداری زد.همه مسخرش میکردن.حتی زمستون خونه نداشتیم تخت گذاشتیم تو سالن یکسال بعد کنار سالن مرغداری خونه ساخت.ولی الان شکر خدا برا خودش نامی هست.
همون کسی که مسخره میکرد و میگفت امسال گرگهای ده گشنه نمیمونن ! الان میگه باباتون براتون درخت پول کاشت!
و داداشم ۲۱ سالگی ازدواج کردسال دوم دانشگاه بود،۶۰۰ بابا بهش میداد.اونموقع وضع مالیمون هم خوب نبود.واقعا خیلی سختی کشیدن هم خودش و هم خانومش ولی بعد ارشد چون خانومش حامله شد گذاشت رفت المان دکتراش رو اونجا خوند.وشغل خوبی داره البته کار اصلیش خرید و فروش ملک هست ولی حقوق خودش هم بالاس