2737
2739

عزیزم چله ایت الله حق شناس بگیر

من وشوهرم چندین سال همومیخواستیم

ازدواجمون یجور  معجزه بود

۱۲ساعت فاصلمون بود وتفاوت شدید فرهنگی

شوهرم تصمیم گرف بیادبرا خاستگاری

بابای من ادم تعصبی وبشدت اخمو وخودخواه و یه دنده شدیدا حرف حرف خودشه پیش خودم گفتم محاله قبول کنه وهمینم بود حالاببین چی شد چی بسرم اومد 

هیچی دیگه کم کم وقتش رسیده بود شوهرم خانوادش تماس گرفتن ک میخان بیان بابام قبول نکرد گف ۱۲ساعت بیان ک من بگم ن ن نمیخاد بیان بزور راضیش کردیم ک بیان تو ببینشون اگ بد بودن بگو ن خلاصه باهزار بدبختی وحرف داییم و مامانم و پادرمیونی قبول کرد اومدن و سر حرف مسخره که نمیتونم بگم میترسم شناسایی بشم باهم دعوا کردن فحش دادن ب هم خیلی زشت از خونمون رفتن بیرون وهمسرمم دیگ اصلاجوابمونداد گفت تموم گفتم خب دیگه تموم دیگه ما عمرا ب هم برسیم بااین اوضاع منو عشقم ارزوی ب هم رسیدنو ب گور میبریم ۳ماه گذشت هرچی ختم وچله بگی من گرفتم هیچی ب هیچی عین دیوونه ها بودم خاستم چله حق شناس شروع کنم ۲ بار شروع کردم اما چند روز ک میگذشت گناه میکردم باطل میشد چون شرط اصلی این چله ترک گناهه واینکه من باعشقم حرف میزدم گناه بود هرچنداون گفته بود دیگه نمیخوادم خلاصه نتونستم ناامیدشدم خاستم بگم کانال نائبان بزام بخونن ک میگفتن ۸۰۰ میگیرن برام زیاد بود نداشتم بدم یروز دخترعمم اومد خونمون خیلی صمیمیم گریه کردم دردودل کردم گفتم اره خاسم چله هم بگیرم اینطوری شد گف من یکی میشناسم همونکه برام دعاکرد باردارشدم نفسش حقه برا هرکی دعا کرده ودعانجام داده حاجت گرفته بهش بگو برات اون بخونه ببین قبول میکنه این چله رو به نیابت ازت انجام بده بهش گفتم خداروشکر قبول کرد یعنی واقعا معجزه بود کلا تو این چله امام حسین واسطه میشه ونشونه میده نشونه اش این بود که بابای شوهرم خواب دیده بود یه مرد نورانی بهش میگه ک برا پسرت همون دختر مشهدی(مستعار)بگیر و دایی منم تو همین مدت داشت رو مخ بابام کار میکرد که راضیش کنه چون حال منو میدیدن خلاصه روز ۳۷چله بود ک بابای شوهرم زنگ زد گف ما میخایم بیایم برا رفع کدورت وخواستگاری وبابامنم قبول کرد اینطوری ما ازدواج کردیم یعنی ازدواج من واقعا معجزه خدا بود.این چله برای حاجتاییه ک فک میکنیم نمیشع

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز