ما مدتها اختلاف داریم و شدیدا بفکر جدایی هستم و اصلا دلم نمیخواد اینجا بمونم با همسرم زندگی کنم همسرم هم الان دو سال میشه پاشو خونه بابام و شهر ما نذاشته و من هر وقت برم تنها میرم و برمیگردم یه مدت بود تو فک و فامیل چو افتاده بود که فلانی جدا شده و رفته مشهد و تو حرم خادمیار حالا امروز مامانم زنگ زده حرص میخوره که همسایه اومده گفته برا دخترت خاستگار آوردم گفتم من دختری ندارم که مجرد گفته مگه پس فلانی مگه جدا نشده شنیدم مشهد گفته نه اون حرص میخورد من می خندیدم یعنی میشه زود تموم بشه این زندگی کوفتی خسته شدم 😔