2737
2739
عنوان

مادرشوهرم با بی رحمی بچه مو .......

220 بازدید | 0 پست

حمله کرد سمتم !موهام رو دور مچ دستش گرفت کشید 

_زنکیه به پدر من فحش میدی 

هلم داد کمرم خورد به دسته مبل سلطنتی آخی گفتم خواستم بلند شم ،حمله کرد سمتم مریم جیغ میزد و میگفت

_ مامان ولش کن حاملست

 ولی بیخیال نمیشد لگد بود که به کمر و شکمم میزد

_زنیکه اشغال بچه میخوایی ؟تو باید بمیری خودم میکشمت تقاصش هم پس میدم ولی نمیذارم بچه حرومزاده ات فامیلی پسر منو بگیره

مریم نمی تونست مهارش کنه ،چند بار خواستم بلند شم از خودم دفاع کنم ولی هر دفعه با پاش مینداختم زمین فقط تنها کاری که تونستم بکنم این بود که دستامو گرفتم جلوی شکمم !قوز کردم که ضربه کمتری به بچم بخوره ولی اون ول کنم نبود هر سری با شدت بیشتری میزد درد تموم بدنمو گرفته بود،از جیغ فریاد مریم حاج بابا آمد طبقه بالا به زور گرفتش ،داد بیداد میکرد سرش ،مریم با چشم گریون بلندم کرد،وحشت زده بودم نگران بودم برا دخترک معصومم اتفاقی افتاده باشه ،درد زیادی زیر دلم حس کردمو از رطوبت لباس زیرم وحشت کردم ،با کمکش رفتم دستشویی ، با دیدن لخته خون از حال رفتم 

برای خواندن این داستان زیبا پیج اینستا زیر را فالو کنید 

@dastan_jadooii

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز