غریب بوده ای ؟؟ میدانی غربت چیست ؟؟
میدانی؟
همه میدانند همه روزی طعمش را چشیده اند حتی به قدر لحظه اي....
درست مثل روز اول مدرسه لحظه اي که دیگر دستان مادرت را نداری. بغضی که برای اولین بار قورتش میدهی ، کودکیُ نمیدانی
بغض ها میسوزانند
اشک ها خاموش میکنند این رسم زمین است.
بزرگ تر که شدی غربت را بیشتر تحمل میکنی
صبر ! قصه ی غریبی است به قدر بغض نمیسوزاند ؛ جان می کاهد ، عمر میبرد..
اولین شکستن را همه خوب به خاطر دارند
یا دیده اند ،یا چشیده اند ،یا عمری در شکستن خویش گریسته اند
در رفتنُ نرسیدن
در صبرُ ندیدن
در غربتُ در مُردن
در خواستنُ کوشیدنُ
حسرت!
قصه های تلخ ب ندرت نَقل محافل میشوند ، در قلب ها دفن میشوند عمری اگر بماند چروک میشوند گوشه ی چشم ، آه میشوند مانده در گلو ، بغض میشوند حبس در سینه
تا مگر در روز حسرت از چشم های منتظر رو به خدا سراریز شوند
حسیب_نویس#
بدون ویرایش