سلام خانم ا
من یک مادر دل شکسته م
من قدیم ا سابقه ناباروری داشتم
تا خدا خواست بعد ای وی اف های نا نوفق یه بچه بهم بخشید
بچه م یک سال و خورده ای بود
دومی رو باردار شدم
سر اولی استراحت مطلق بودم و استراحتم کاما بود و همه کمک نیکردن
سر دومی اما
انگار دیکه (خانواده م )خستخ بودن و واقعا هم نمیتونستن
من موندم و یه بچه کوچیک و بارداری سخت
اول بارداری
انفلانزا سخت گرفتم با بچه م
شاید هم کرونا بود
مجبور شدم سرکلاژ کنم و پساری بزارم
بعد اون هم ماه هفتم اومیکرون گرفتم
دست تنها شب عید خودم بودم و خدای خودم
کلا بارداری سخت و زجر اور و بدی گذروندم
با این که استراحت مطلق بودم
تمام کار خونه با من بود
غذا بپزم به بچه م رسیدگی کنم
جمع و جور کنم مرتب کنم خونه رو
همه چی با خودم بود
با اینکه از بعد سرکلاژ من همش درد داشتم و همیشع مشکل داشتم
تا اینکه دفعه اخر حیاط خوتمون رو شستم و
پله ها رو با جارو مشهدی ا جارو زدم بعد هم دستمال کشیدم
دو روز بعد اون با انقباض بستری شدم و زایمان کردم
بچه م انقدر مشکل تنفسش زیاد بود که
گفتن نمیمونه
من الان 12روزه تو بخش ان ای سیو بیمارستان
بستری م با بچه م
اون دختر دو ساله م هم پیش خانواده م هست
از دوری بچه م دارم میمیرم
ولی بزرگترین درد من این ه که
بخاطر فعالیت و کار من
بچه م زود به دنیا اومد درست
اما یک روز مونده به 37هفته به دنیا اومد من امپول ریه هم زده بودم
شوهرمم میگه بخاطر کارهات
بچه اینجور شد
دو روز اول از لچه م قطع امید کرده بودن 😭😭😔😔😔
من نمیتونم خودم و اروم کنم
اخه چرا
اینجور شده بچه م
یعنی من باعث و باتی زجر تنفسی بچه مم
بخدا کسی در و روم باز نمیکرد
یه کاسه اش بهم بده
همش با دخترم تنها بودم
منتظر و چشم انتظار
هیچکی حاضر به همراهی و کمک نبود
خیلی خسته م
😔😔😔😔
الان تو بخش ان ای سیو بیمارستانم
از همتون میخوام شب قدر ه بچه من و دعا کنید تنفسش خوب بشه