سلام
من تو یه مغازه لباس کودک کار میکنم چند ماهه
دیروز جاری سابقم اومد تو مغازه با خواهرش
یه پسر داشت قبلا انقدر بزرگ شده بود
یه دخترم بدنیا اورده بود اومد لباس خرید
دلم یجوریه از فکرش بیرون نمیام
انگار با پوزخند نگام میکرد
یه ماشین نیمه شاسی هم خریده بودن
ماشینشون پراید بود یهو بعد دوسال اینو خریدن با مادرش بود مادرش که منو دید هی به دخترش میگفت بیا
دلم گرفت
خیلی آدم حسودیه یجوری انگار با تمسخر نگام میکرد
همون موقع هم به همه گفته بود چشم دیدنشون ندارم🥺
همش میگم خدایا چرا شوهر اون انقدر زنشو میخواست واسش همه کار کرد
ولی شوهر من انقدر اذیتم میکرد
هیچی از خودش نداره همه پولاش میده پدرش
به منم میگفت هرچی دارم واسه برادر زادمه😐
اون شوهرش واقعا زنشو میپرسدید
آدمه حسودی نیستم
حتی یکبار با کسی مقایسش نکردم ولی چون یجوری نگام کرد از فکرش در نمیام