من وسطای سال بود وقتی مامانم میپرسید میخای بری چه رشته ای؟(انتخاب رشته نهم به دهم)
من میگفتم نمیدونم و هیچ تصمیمی نداشتم
بعد از اینکه دید هیچ تصمیمی نگرفتم روی تصمیمی که خودش برام گرفته بود مصمم تر شد و گفت باید بری تجربی
اگه هم نشد که نشد نداریم
میری ریاضی
تازه میخاد بفرستم ازمون تیزهوشان بدم اونم من که نه علاقه ای به این رشته ها دارم نه شغلایی که میشه از طریقشون رفت
حالا که من فکر کردمو رشته ای که دوست دارمو انتخاب کردم (میخام برم حسابداری فنی حرفه ای)
باهام مخالفت میکنه
اولش که میخاستم بهش بگم این رشته رو دوست دارم واقعا میترسیدم برمو و حرفمو بزنم
میگه که شهر به این کوچیکی هنرستانای خوبی نداره که البته نظرش درست و محترمه
بعدش میگه تو این شهر واسه حسابداری کار پیدا نمیشه که این موضوع هم شاید تا حدی درست باشه
ولی خب من اینجوریم که اگه مثلا یه مانتویی رو دوست نداشته باشم شده به اجبار بخرمش ولی هیچ وقت اون رو نمیپوشم
اگه برم رشته ای که نمیخام نه درس میخونم و نه شغل خوبی پیدا میکنم
ولی اگه برم دنبال علاقم خودم به هر نحوی شده از اینترنت .از بقیه دانش اموزا ی این رشته از هر کی بشه کمک میگیرم که خودمو تو درس بالا ببرم
جدا از درس مامانم میگه تو هنرستان لاتو لوت زیاده
خب همه جا ادمه خوب و بد هست ولی مادر من اینا دخترن و حتی من با یکی از دانش اموزای مدرسشونم دوستم
طرف میگه اصلا کسی کاری به کسی نداره هر کی بخاد درسش خوبه هر کی هم نخاد بخونه درسش بده
الان فقط میخام مامانمو راضی کنم چی کنم ؟
(به تومار نوشتن عادت دارم ببخشید )
البته فکر نکنم کسی تا اینجاشو بخونه