خواهشا اگه میخواید زخم زبون بزنید یا مسخره کنید اصلا بقیشو نخوند و تاپیک رو ترک کنید باتشکر
چون من میخوام یه نفر دوستانه و خواهرانه حرفامو گوش بده و ارومم کنه....
قضیه ازاین قراره که چندسال پیش پسرخالم ازمن خاستگاری کرد اما بنده قبول نکردم چون کلا به هم نمیخوردیم و میخواست حتی پوشش منو تغییر بده ک متوحه شدم اصلا ب دردهم نمیخوریم و خیلیییی مشکلات بدتر و البته خالم ک خیلی خاله زنک و عجیب غریبه! دخترخاله کوچیکم عاشق این پسرخالم بود و حسابی زورش گرفت که پسر خالم منو میخواد!
اونم حسابی حرف دراورد برای من تا یه وقت پسر خالم بامن ازدواج نکنه دریع ازاین ک نمیدونست من کلا جوابم منفیه و حسابی هم حالش گرفته شد چون پسرخالم بهش گفته بود من علاقه ای بهت ندارم و سنتم خیلس کمه براهمینم بامن بد شده بود دخترخالم....
ادامه داره... الان براتون تایپ میکنم فعلا تااینجای ماجرا بخونید