2737
2734
عنوان

تعارف کردم بیام کمکتون 😐

143 بازدید | 17 پست

خاله شوهرم یکم حالش بد بود پیام دادم برا احوالپرسی گفتم اگه کار داشتی بگو

گف پنجشنبه کار دارم فرداشب خواهر و برادراشو شام دعوت کرده 

گفتم تونستم میام کمکتون 

حالا نمیدونم چیکار کنم 😒

از هرچی احوالپرسیه پشیمون شدم

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

 تعارف الکی نمیکردی ، 😐

ی صلوات میفرستی برام 🙏 منتظر معجزه ی خدام 😍صدایِ قلبِ تو قشنگترین اهنگ دنیاس 💖 یه روزی میشینم تک تک تارای موهای فرتو میشمارم 💓کاش میشد صدات رو لمس کنم💕 یا نفس کشیدنتو بغل کنم 💞 وقتی ب شدت احساس دلتنگی میکنی یعنی یه نفر آرزوی دیدنتون داره 💟 ینی میشه الان آرزوی دیدن منو داشته باشی ؟ حتی فکر کردن بهش ضربان قلبم تند تر میکنه 💝 نمیدونم چرا بعد دیدنت هر جایی رو نگاه میکنم فقط چشای تو رو میبینم 💘 ینی میشه برآورده شی ؟ 💌 میشه 💗خلاصه ک خدایا مرسی آفریدیش 🧡حالا هم لطف کن بزارش تو سرنوشتم که تا آخر عمرم دست از سپاس گذاری بر ندارم 💚 قول میدم مراقبش باشم ❤
آخه اگه کسی واقعا حالش بده بی خود می کنه مهمون دعوت می کنه!  بعد تو بلند بشی بری جلو خانواده ش ...

اره اتفاقا گفتم با این حالتون چرا تو زحمت افتادین 

بعدم فکرشو ک کردم گفتم اگه ی بار برم عادت میکنن 

خوب تعارفای مسخره نکنید 

ببخشیدااا کلمه‌ی دیگه‌ای به ذهنم نرسید

حال من، حال اون آدم زخمیه      که خودش دیده زخمش چقد کاریه، اما جایی نمیره      خوش نشسته بمیره...
2738
 تعارف الکی نمیکردی ، 😐

اخه خیلی سیاست داره 

رفته بودیم خونش ک ببینیمش چای آورد من گفتم گناه داره بذار جمع کنم 

دیدم گف ی وقت نشوریا 

با زبون بی زبونی گفت بشور یعنی 

امروز پیام بده بگو بهتر شدین نمیدونم من چرا انقد بی حالم و بدن درد دارم گفتم از شما بپرسم ببینم چ خوبه بخورم 

بینیمم کیپ شده و اینا یکم پیاز داغشو زیاد کن 

گلم بری میشع عادت ن فقط واسه ایشون بلکه واسه بقیع هم

اخه خیلی سیاست داره  رفته بودیم خونش ک ببینیمش چای آورد من گفتم گناه داره بذار جمع کنم  ...

سیاست نداره پرروعه 🙄

من خونه خواهرشوهرم بودم خونشون شهر دیگس بعد  ۲ بار دوستشون اومده بود خونشون برای تسلیت گفتن (یکی از خانواده فوت شده بود)بعد خواهر شوهرم اصلا از جاش بلند نشد ک مثلا صاحب عزاس و اینا هی میگف فلانی جان(من) چایی بیار و فلان انقد حرصم گرفت 

سری بعدی ک مهمون اومد بازم برای تسلیت و اینا رفتم تو اشپز خونه میوه اینا و چایی دادم ب بچه اش برد البت بچه منظورم ۱۳ ۱۴ سالس

اخه خودمونم دعوتیم 

ای هی خب ببین همون تایم مهمونی برو اگه دیگه زنگ نزد بگو ببخشید کار واجب واسم پیش اومد نتونستم بیام 

اگه هم قبلش زنگ زد ک بیا و فلان بگو راستش یه کار واجب دارم اگه زود راه افتادچشم میام بعدم باز همون تایم عادی برو و بگو ک اره طول کشیده 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز