2752
2734

برای زندگی ام

دیر گاهیست  که دارمت ....

درست قبل از بهار آمدی اما عطر بوی  بهار را نداشتی ،چون من عاشق زمستان بودم ن بهاران .

بهار را دخترکِ شیدایِ کودکی ام می‌پنداشتم برای مادری کردن ،رویای کلیشه وار تمام دختران سرزمینم  دخترکی با موهای بافته!

اما تو خلاف همه ی کلیشه هایم از عشق بودی .

تو را خدای برفی خود خواندم در  گوشه ای از  ذهنم به تقلید از شاملو،  عاشقانه هایم را شروع به بافتن کردم .

همیشه هم خوب نمیبافتم، شده بود کلاف را گم کنم وَ تو را از خود بگیرم .

خواسته یا ناخواسته

جاده هیچ مقصد زيبايي صاف نيست

پیچ و خم این راه بیشتر از توان جفتمان بود اما گذشت

من بافته هایم را جا گذاشتم حالا که مینویسم از آن  روز ها میبینم خیلی وقت ها عشق را بی اندازه کوچک میشمردم ، کلیشه ها راست می‌گفتند عشق تسخیر میکند  .  فارغ ازین بی قراری ها میخواهم بگويم خوشحالم که دارمت خدایِ برفیِ من حتی در گوشه یِ خیال ام    


۱۴۰۰/۱۲/۱۷

به سوز عشقی خوشا زندگانی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز