2737
2734

من پدر شوهرم یکماه پیش فوت کرده این هفته چهلمش 

برادرشوهر بزرگمع دستش خالیه 

اون دومی ام که کلا بیخیال آدمه هیچ کسم آدم حسابش نمیکنه 

شوهر من از همه کوچیک تره تمام هزینه مراسم پدرشوهرم و شوهرم من داده مراسم پدرشوهرمم خیلی خیلی شلوغ بود 

و اینکه تا دو هفته بعد مرگ پدرشوهرم تمام خواهرشوهرام خونه ما بودن میگفتن نمیریم خونه بابامون خاطره هاش اذیت میکنه و همشم این چن وقت مهمون داشتیم که همش خونه ما بودن 

حالا هفته پیش جاریم با خرما و میوه امده آره این هفته میریم سر مزار من وسیله میارم

حالا مادرشوهرم هر کی میاد هی میگه که ارع این وسیله ها این هفته رو زهرا خریده آورده 

و درد به مویرگ هایمان رسیده اما هنوز لبخند می‌زنیم :)

خاهرشوهرم به مامانش گف پس رسول حدود 100ملیون بیشتر خرج کرده... دو هفته خونه زندگیش زیر دست همه بوده اسم نمیاری... حالا واسه دو تا خرما و میوه که اونا خریدن هی میشینی میگی 

و درد به مویرگ هایمان رسیده اما هنوز لبخند می‌زنیم :)

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

خدا رحمت کنه 

حرص نخور عزیزم 

برای پدرش کرده دعای خیرش بدرقه زندگیتونه 

۲۵ مرداد ۱۴۰۰ نحس ترین روز زندگی من بود … روزی که از خواب پاشدم گفتم صبحانه بخورم به بابا زنگ بزنم حالشو بپرسم اما …. گفتن یتیم شدی … بدبخت شدی …. دیگه زندگی برام تموم شد … همون روز همون ساعت من مردم … لطفا برای پدرم و ارامش خودم یه صلوات بفرستید 😔😔😔 خیلی زیاد محتاجم ….
2728
2738

بعد مامانش گف شاید زنش راضی نباشه پول بده 

خاهرشوهرم گف خب شاید زن رسولم راضی نباشه 

منم گفتم من کاملا راضیم بازم خرج باشه انجام میدیم 

و درد به مویرگ هایمان رسیده اما هنوز لبخند می‌زنیم :)
عزیزم کارتون رو بی ارزش نکنید ثواب داره جنازه اون بدبخت رو با منت گذاشتن تو قبر نلرزونید

من که ی درصد برام مهم نیس که این همه خرج کردیم از ته دل راضیم مشکل من با مادرشوهرم 

و درد به مویرگ هایمان رسیده اما هنوز لبخند می‌زنیم :)
آخ آخ آدم چه میسوزه. بدم میاد از این مدل آدمها. حالا چرا خواهرشوهرها کمی منزل اون برادرها‌ نمیرن

خب چون اصلا دعوت نمیکنن یا تارف نمیکنن بیاین اونجا 

خاهرشوهرامم با من راحت ترن

و درد به مویرگ هایمان رسیده اما هنوز لبخند می‌زنیم :)

بابا غصه نخور از این حرفا زیاد میشه 

من مادر و مادرشوهرم واکسن زدن اوردم خونمون یه روز نگه داشتم اگه تب داشتن مواطبشون باشم 

بعد اونروز مامانم میگفت من شانس ندارم که نازم و یکی بکشه اون شانس خواهرمه پسرش براش اب هویج میکشه میده دستش 

یه لحظه سرم گیج رفت که این چی میگه ولی دنبالش و نگرفتم  گفتم بیخیال 

گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسند شاید چون آرزوهایم بلندند ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید : امیدی هست ؛ چون خدایی هست آری ، و چه زیبا نوشته بود همواره با خود تکرار میکنم، امیدی هست ؛ چون خدایی هست خدا
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز