با افکارتون همچون شکمتون رفتار کنید هر اشغالی رو توش نریزید 👍🏻 اونقدر فروتن هستم که بدونم از هیچکس بالاتر نیستم،اما اونقدر عاقل هستم که بدونم با بقیه فرق دارم☺️ بزرگترین (( لذت)) زندگی انجام دادن کاریه که بقیه میگن نمیتونی انجامش بدی 🙌🏻آدم دستمال کاغذی رونمیشوره !یه چیزهایی دیگه تموم شدست ….بده بره 😉گاهی وقتا ،اون کسی که فکر میکنی تو باغ نیست خودش صاحب باغه 🤣👍🏻!یه رابطه های خیلی شیرینی قبلا وجود داشت که عکس ۳در۴ اونی که دوستش داشتن رو میزاشتن تو کیف پولشون🥰!کوتاه بگم :کمتر اهمیت بدی بهتر زندگی میکنی !!🤌 قلک پر صدا نمیده حالا هی منم منم کن !!!👎🏻من مغرورم ولی از عذرخواهی نترسیدم !!به اشتباهم اعتراف کردم !دربرابر هیچ لبخندی اخم نکردم !مغرور بودن با عقده ای بودن خیلی فرق داره 🙌🏻خدا به دلی که دریا باشه کشتی میده 🙏🏻بر این اصل زندگی کن :بودنشان زیبا ست و نبودنشان ضرری نداره …🙃.شعور رو به همه هدیه دادن ولی یه عده هدیه رو وانکرده پس فرستادن 😆اگر بهم بدی کردی و جوابتو ندادم بدون بیشتر از چیزی که فکر میکنی براممهم نیستی !!😉
همیشه که نمیشه خودش بیاد باید توام یه بار لاقل بری سمتش
فقط 6 هفته و 6 روز به تولد باقی مونده !
1
5
10
15
20
25
30
35
40
باز آمد شوهر بی بهانه، با ادایی کودکانه، هیکلی چون استوانه می کند غر غر به خانه، یادم اید روز اول، گردنش کج، دست و پا شل . پیش بابا موش میشد سر خیس تا گوش میشد . دختری افتاده بودم مهربان و ساده بودم نرم و نازک، شاد و چابک. چشمهایم همچو اهو، عطر موهایم چو شب بو . می شنیدم از لب او حرفایی همچو جادو : من غلام خانه زادت، جان دهم هر دم به یادت، گر نیایی خانه ی من می گریزد روحم از تن . بعد از آن گفتار زیبا خام گشتم من همان جا . شد به پا جشن عروسی کیک و شام و دیده بوسی . بعد از آن دیگر ندیدم هرگز آن اوقات بی غم . قسمتم یک مرد جانی ، اندکی لوس و روانی ، بی اراده همچو یابو، پرخور و مغرور و پر رو . بشنو از من جان خواهر، هر که کرد این دوره شوهر ؛ خاک بر سر گشت و حیران . شد پشیمان شد پشیمان شد پشیمان......
باز آمد شوهر بی بهانه، با ادایی کودکانه، هیکلی چون استوانه می کند غر غر به خانه، یادم اید روز اول، گردنش کج، دست و پا شل . پیش بابا موش میشد سر خیس تا گوش میشد . دختری افتاده بودم مهربان و ساده بودم نرم و نازک، شاد و چابک. چشمهایم همچو اهو، عطر موهایم چو شب بو . می شنیدم از لب او حرفایی همچو جادو : من غلام خانه زادت، جان دهم هر دم به یادت، گر نیایی خانه ی من می گریزد روحم از تن . بعد از آن گفتار زیبا خام گشتم من همان جا . شد به پا جشن عروسی کیک و شام و دیده بوسی . بعد از آن دیگر ندیدم هرگز آن اوقات بی غم . قسمتم یک مرد جانی ، اندکی لوس و روانی ، بی اراده همچو یابو، پرخور و مغرور و پر رو . بشنو از من جان خواهر، هر که کرد این دوره شوهر ؛ خاک بر سر گشت و حیران . شد پشیمان شد پشیمان شد پشیمان......