خوب میتونم درکت کنم..
من واقعا خودم رو با درس خفه کرده بودم..بااینک فرد منزوی نبودم ولی تو انزوا بودم..و تموم فکرم این بود ک تو کلاسمون نفر اول بشم فکر میکردم حالا اول بشم چ اتفاقی میوفته!
ولی از یجایی ب بعد واقعا خسته شدم..و همین باعث شد بی هدف زندگی کنم ب نوعی خودمو گم کردم..
بعدشم ک دانشگاه قبول شدم..و دایورت بودم نسبت ب درس..ولی بااینوجود جز ۵ نفر اول دانشگاه بودم..ولی ی درسی رو افنادم..استادش خیلی عقده ای بود..و بشدت بهم ریختم..ازاونجا ب بعد بخودم قول دادم هر درسی بااین استاد داشتم ب نحوه احسنت بخونم..ولی خوب ددکل چیزایی رو تجربه میکنی در ایتده ک انتطارشو نداشتی..مث من ک اصلا خواب اینک درسی رو بیوفتمنمیدیدم..
حق با توعه ما ب درس نخوندن تشکیق نمیکنیم چون نمیدونیم هدفت چیه..ولی درحد متعادلش بخون..منزوی نشو و تموم زندگیت رو پر از کتاب و تست نکن..و ازاین زندگی و این سنی ک فقط یکبار قراره تجربش کنی لذت ببر لطفا:))