هفده سال پیش نه سالم بود داشتم نقاشی میکشیدم حواسم به داداشم نبود ماژیکامو گذاشته بود دهنش مامانم دعوام کرد چرا مواظب نبودی بعد داداشم بوس کردم دستو صورتشو شستم بعد از یه ساعت مامانم میخواست ببرتش دکتر سرما خورده بود چقد آنی آنی کرد موقع رفتن چقد بای بای کرد 😭😭😭
آخرین حرفهای برادرم بود😭😭😭😭😭😭😭😭
ای خداااااا😭😭😭😭😭😭