رفته بودیم خونه ی دوست بابام دخترش 13 سالش بود منم 15 بعد دخترش نامزد کرده بود بعد این هی میزد تو سرمن که آره دختر نباید زیاد تو خونه باباش بمونه باید بره زود شوهر کنه خداروشکر من نامزد کردم اینقدر تیپ های باکلاس میزدم و با کلاس رفتار میکردم عاشقم شد
اونوقت پسره رو من رد کردم مامانش گفت بهش بگین بیاد خاستگاری دختر من
به خواهر کوچولوش جلو ما میگفت تو گوشش اینا بی فرهنگن پیششون چیزی نگو
اونوقت من لباسای قدیمیمو بهش میدادم 😏