داشتم سر به سرش میزاشتم، میخاستم یکمی باهم حرف بزنیم روز جمعه ای، همش سکوت کرده بود، ازش فیلم میگرفتم میگفتم بگو دورت بگردم، بگو تا برم، هی میگفت اه برو اون ور نمیگم،
آخرش محکم زد به دستم، گوشیم افتاد زمین، منم مثل بچه ها زدم زیره گریه، بعدم گوشیمو برداشتم با گریه اومدم تو اتاق،