منم موقعی ک زایمان کردم رفتم خونه داداشم
خونشون با خونه پدرم تو ی حیاط هست
چون برادر مجرد چند تایی داشتم معذب بودم و اونجا راحت تر بودم
غذا هم مادرم میاورد
ولی خوب بلاخره زن داداشمم هم تو زحمت میافتاد
روزی ک زایمان کرد داداشم زنگ زد ب من ک خواهر کوچیکه بودم و بچم ی سالش بود برم کمکش
میدونم زنش ازش خواسته بود..اخلاقشو میشناسم احتمالا باهاش دعوا کرده بود حتما باید فلانی بیادوچون ازش مثلا نگهداری کردم
من از اون نزدیک ده سال کوچیک تر بودم و کم تجربه
خوب وقتی واسش دوشب موندی..حتما شرایطش داشتی
الان توقع نداشته باش اونم شرایطش مثل تو باشه
بعضی از زمان ها شرایط کسی جور نیست واسمون کمک کنه