2737
2739
عنوان

😂 بیاید داستان عروسیمو بگم😍

1606 بازدید | 56 پست

سلام داستان ازون جایی شروع شد که ما شهرستان بودیم وشوهرم از تهران که خونمون بودو جهاز تکمیل چیده شده بود. اومد دیدنم و برادر بزرگشو با خودش اورد که درباره عروسی. با پدرم صحبت کنن.  خلاصه صحبتاشونو کردن و قرار شد عروسی رو شهرستان بگیریم و رفتیم و تالار نوبت گرفتیم و زیبا ترین تالاری بود که دیده بودم نو ساز بودو 11 میلیارد صاحب مجتمع هزینه کرده بود براش. 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731

بعد فقط موند خرید عروس و لوازم ارایش و ... که همسرم به خاطر کارش مجبور شد بره تهران منم باهاش رفتم و رقتیم خونه خودمون و رسیدیم یه چایی خوردیمو یهو برادر شوهرم زنگ زد به شوهرم

2738

گفتن چون کرونا ممکنه تا دوهفته دیگه شدتش بیشتر بشه و تالار هارو تعطیل کنن دیگه ما هم همون شبش خریدا رو گردیم وخودمم کادو های خودمو کادو کردم😂😂😂😒 که دیگه فرداش دوباره منو شوه م اون همه ساعت و اون همه راه بر گشتیم شهرستان😰

دیگه تاریخا به هم خوردو رفتیم تک تک ارایشگاه و مزون لباس و تالارو کارت عروسیو تاریخشونوعوض کردیم انداختیم پس برداش منم برنامه داشتم تو تالار یه رقص تک بود و یه خوانندگی واسه داماد😍 خدایی عالی شد همه خوششون امده بود البته لب خونی بود😀

فرداش رقتم ارایزشگاه و یه تور گلبهی سفارش دادمو پوشیدم و رسم بود یه شب قبل عروسی یه مراسمیم باشه بعد خانواده همسرم امدنو. بزن و برقص بود و خانواده همسرم از یه شهرستان دیگه که نزدیک شهرستان ما بود امده یودن یک ساعت فاصله داشت منم خودمو اماده میکردم واسه فردا شب اصلی و با فیلمبردار هماهنگ میکردم 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز