ما از خانواده شوهر توقع کمک نداریم جیبمونو نزنن کمک پیشکش

والا مادرشوهر من وقتی شوهرم مجرد بوده کل پول و  در امدشو از ۱۵ سالگی ازش میکنده و خرج میکرده... بعدش توی ۴ تا داداش ،شوهر من تصمیم میگیره بره دانشگاه و مهندس بشه خلاصه میره اما مادرش جنگ راه میندازه و میگه نباید دانشگاه بری و بقیه پسراشم پر میکنه که با شوهرم دعوا کنن و بگن بجای درس باید جیب مادر رو پر کنی. شوهرم میگه با اشک و خون درسمو تموم کردم ... حالام از بس مادرشوهرم سیاست داره روز خواستگاری شوهرمو پر کرد که بگو از مادر من توقع هزار تومن نباید داشته باشی. . . شوهر ساده منم همینا رو بهم گفت و منم قبول کردم و تا الان با سختی و بدبختی زندگی کردیم..حالا اینا به کنار که هر روز زنگ میزنه ازمون پول بتیغه . سری پیش خونشون بودم مادرشوهرم برگشت گفت میخوام خونمونو وصیت کنم ببخشم به دولت که هیچی به پسرام نرسه بعد از مرگم....بعد شوهرم هنوزم عاشق و طرفدار سرسخت مادرشه و میگه باید کمکش کنیم.. یعنی یکم عقل نداره ببینه مادرش باعث شده تو سی سالگی نه خونه داره نه ماشین و بچگی ها همش بهش سختی داده... تازه الان زندگیمون داره یکم جون میگیره و حقوقمون خوب شده باز شوهرم یاد این افتاده بریزه تو حلقوم مادرش ...چی بگم تا شوهرم متوجه بشه کمک یک طرفه نیست؟؟؟ پدر مادرم باید دست ادمو بگیرن. بخدا یه سری تو یخچالم فقط آب پیدا میشد شوهرم به مادرش رفت گفت. مادرش پاشد با یه قابلمه اومد به جان بچم فکرکردم فسنجون یا خوروشت اورده. دیدم یه قابلمه برنج خالی داد اونم با کلی منت و تحقیر که تقصیر خودتونه که زندگیتون اینه