همسایه ما افسردگی داشت مشت مشت قرص میخورد خواهرش براش به زور تابلو فرش آورد و یادش داد اینم خوشش اومد و بافت
کم میدیدمش کلا...بعد چند ماه دیدمش زمین تا آسمون تغییر کرده بود
حالش خیلی خوب شده
بهش گفتم چطوری اینطوری شدی؟
گفت هم هنر بود هم سرگرمی هم تمرکز زیاد میخواست دیگه نمیتونستم برم تو فکر و خیال الانم دیگه قرص نمیخورم و حالم بهتره