تو این شب ولادت چقد دلم گرفته
من اومدم شهرستان خونه بابام خیر سرم چند روز دلم باز شه..ظوهرمم دو سه روزی اومد وایساد..روری ک میخاست بره دفترچه بیمش تو کیف من جا مونده بود..تو اتوبوس بود زنگ زدعصبی بود گفت چرا دفترچه رو بهم ندادی(چون دندونش رو میخاست بره بکشه لازم داشت)لابلا حرفاش بهم گفت نکبت
منم قطع کردم بابام برد دفترچه رو بهش داد
از اون روز نه زنگی نه پیامی...الان اینستا من عکس مامان و مادرشوهرم رو گذاشتم روز ماذر تبریک گفتم اونم همون عکس رو گذاشت به تبریک خشک و خالی بمن نگفت
یعنی اونقدر دلم گرفت ک خدا میدونه
فقط بگین جای من بودین چ میکردین