بچه ها
من اينجا تو غربت يه دوست داشتم كه خيلي با هم صميمي بوديم
با همسرانمون حسابي جور بوديم چهارتايي
تا اينكه هر شدم و يه دوست ديگه رو اضافه كردم به گروه
كم كم ما پيچونده شديم و الان حس نيكنم ارن دوست قديمي ديگه به من اهميت نميده
دام ميخواد بگم به جهنم اما كلي سفر رفتيم با هم كلي خاطره داريم🥺
چيكار كنم
خيلي غصه دارم