دیگه کم کم داشتن میرفتن زیر یه پتو که شوهرمو صدا زدم خودشو جمع و جور کرد
هر چی بهش میگفتم پاشو بریم خونمون نمیومد میدیدم که زن سابقش بهش زنگ زده چت میکنن و خیلی چیزا هرچی به شوهرم میگفتم یه چیز دیگه ج میداد حتی عکسش هم تو گوشیش بود
الان دستام داره میلرزه
از اونجاایی که شوهرم گوشی هاش رمز داره و به من نمیگه رمزشونو و هیچوقت نمیذاره دیچست بزنم بهشون وقتی همچین خوابی میبینم بیشتر بهش شک میکنم
زن سابقش هم خیلی خوشگل و ناز بود حالم خرابه بچه ها
میترسم بیاد و انتقام بگیره ازم با گول زدن شوهرم
و میدونم اینجور آدمی هست
چه گوهی خوردم زن مرد مطلقه شدم همش ترس و استرس
حالم از همه چیز و همه کس بهم میخوره