بچه ها با نامزدش هرروز میومدن نهایتا هر دوروز حتما میومدن شام هم میموندن شوهرمم خوشحال بود واسع مهمون من این مدلی دوس ندارم یا میرفتیم بیرون این ۳ نفر باهم هماهنگ بودن حتما باید میخوابیدیم شب بیرون . هر اخر هفته .من دوس نداشتم یااین زیااد خرج مینداخت رو دستمون شوهرمم میگزفت بعد مثلا میومدیم تا دوهفته لنگ ی لوبیا عدس بودم .. شوهرم واس اینا خسیس نبود حالا صدجور بهش فهموندم رفت و امد کم کنه نمیفهمید یامیگفت باشه اما شوهرم همش میگف نیومدن ازبچه ها چ خبر و... ی بارم سر بیزون رفتن برنامه ریخته بودن من دندونم ورم کرده بود ناجور شوهرم ناراحت شد ک نمیتونیم بریم لیوان پرت کرد منم برداشتم پزت کنم تو سینک دستم عمیق برید و بخیه خورد خلاصه باهاش قهرکردم تا الان دلم تنگ شد فالوش کردم اونم فالو کرد اما انفالو زدم پشیمون شدم .. شما بودین چکارمیکردین