منم نمیدونم برا خدا شیر داغ بردع بودم که یه همچین شوهری نصیبم شد
زني را مي شناسم من/که در يک گوشه ي خانه/ميان شستن و پختن درون آشپزخانه/سرود عشق مي خواند/نگاهش ساده و تنهاست/صدايش خسته و محزون/اميدش در ته فرداست/زني را مي شناسم من/که مي گويد پشيمان است/چرا دل را به او بسته/کجا او لايق آنست/زني هم زير لب گويد/گريزانم از اين خانه/ولي از خود چنين پرسد/چه کس موهاي طفلم را/پس از من مي زند شانه؟
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
حرفم شاید ربط نداشته باشه.ولی زن و شوهر خوب هم میتونن مکمل هم باشن و مسیر همو عوض کنن و تو راه راست قرار بگیرن .زن بد یا شوهر بد میتونه آدمو قعر جهنم ببره
اختلاف همه جانبه قبل از عقد مشخصه مگر اینکه ازدواج زوری باشه
نه عزیزم تا زیر یه سقف نری هیچ چیز مشخص نمیشه
زني را مي شناسم من/که در يک گوشه ي خانه/ميان شستن و پختن درون آشپزخانه/سرود عشق مي خواند/نگاهش ساده و تنهاست/صدايش خسته و محزون/اميدش در ته فرداست/زني را مي شناسم من/که مي گويد پشيمان است/چرا دل را به او بسته/کجا او لايق آنست/زني هم زير لب گويد/گريزانم از اين خانه/ولي از خود چنين پرسد/چه کس موهاي طفلم را/پس از من مي زند شانه؟
من نفهمیدممنظور خدا از این ایه تو قران چیه که میگه واستون همسرانی افریدیمکه کنارشون ارامش داشته با ...
عجب نکته ایی ... ما که زندکیه ادمهای سالمو ندیم شاید واقعا تو ارامشن
دخمل کوچولویه مامانی مامانی اگه لایق باشم تو بهشت تو رو بهم میدن ❤❤❤❤ هرچند تو صدای خندههای مادرتو نشنیدی اما مادر تو بخند چون قرار است مادر از صدای خنده های تو بمیرد یاحسین جانم ممنونم من رو به الله وصل کردی (خداجونم شکرت نی نی منم داره مییاد 👶❤ ) نینی منم اومد به لطف امام زمان و امام حسین و الله قادرمتعال . روش گرفتن حاجتم تو تاپبکام هست
خدای با این وضعم خیلی اذیتم میکنه ولی بازم خدارو شکر که معتاد نیست دختر باز نیست لاقل چونکه باردارم زیاد به خودم فشار نمیارم خودمو قانع کنم برای نینیم بده🙂💔
باز آمد شوهر بی بهانه، با ادایی کودکانه، هیکلی چون استوانه می کند غر غر به خانه، یادم اید روز اول، گردنش کج، دست و پا شل . پیش بابا موش میشد سر خیس تا گوش میشد . دختری افتاده بودم مهربان و ساده بودم نرم و نازک، شاد و چابک. چشمهایم همچو اهو، عطر موهایم چو شب بو . می شنیدم از لب او حرفایی همچو جادو : من غلام خانه زادت، جان دهم هر دم به یادت، گر نیایی خانه ی من می گریزد روحم از تن . بعد از آن گفتار زیبا خام گشتم من همان جا . شد به پا جشن عروسی کیک و شام و دیده بوسی . بعد از آن دیگر ندیدم هرگز آن اوقات بی غم . قسمتم یک مرد جانی ، اندکی لوس و روانی ، بی اراده همچو یابو، پرخور و مغرور و پر رو . بشنو از من جان خواهر، هر که کرد این دوره شوهر ؛ خاک بر سر گشت و حیران . شد پشیمان شد پشیمان شد پشیمان......
نه بعصی آدما خوب میتونن خودشو خوب جلوه بدن تا خرشون از پل بگذره
اون زندگی برا خودشونم زهر میشه
بعد نقش بازی کردن برا ۲یا ۳ ماهه نه بیشتر
ثانیا اختلافات کوچیک تو همه زندگیا هست ولی اونایی ک زندگیاشون از پایه مشکل داره بنظرم دوران شناخت کوتاهی کردن ریزبین نبودن
میخوام بهت بگم....همینکه تو قوی هستی کافیه تا ب هر چی ک تو دلتِ برسی... آرزوها مقدسن اونارو خدا تو دل شما گذاشته ازشون سرسری نگذرید.... "قسم ب لحظه ای ک زجر میکشی و با درد میخندی، خدا میبینه و تو رو ب خواستت میرسونه...."