میخایم خونه بخریم یکمش مونده شوهرم میخاد ماشینشو بفروشه که پولشو بدیم که دیگه یعنی میشیم صفر صفر هیچی نداریم
خونمون یکم بافتش قدیمه باید تعغیرش بدیم تا بتونیم واسایلمونو ببریم
شوهرم میگه من پول ندارم همینجور بریم کلی من راضی نمیشم یکم دربو داغونه یه خورده سکه و طلا و اینا دارم که به زوررررر خریدمشون و جونم بهشون وصل بود از یه طرف میگم اینا بفروشم بره تا خونم درستش کنم از یه طرف اصلا دلم نمیاد(شوهرمم به چیزام چشم داره البته چیزی نگفته ولی نظرش هست که بگه بهم) چون دیگه چیزی ندارم میگم وقتی ببینه خیلی بده خونه شاید جایی قرض کنه درستش کنه
چیکار کنم بچا بفروشم یا ن البته من گفتم کا نمیفروشم