مادشوهرم خانم خوبیه در کل مثلا وقتی من یا اون مهمون داشته باشیم زنگ میزنیم بهم که چی بپزیم و ازینجور حرفا و میریم کمک همدیگه اما خب بعضی وقتا باهم اصطکاکایی هم داریم. مثلا اندفه که مخواست براش مهمون بیاد اصلا ب من چیزی نگفت فقط تلفنی با شوهرم حرف زد و ماجرا رو گفت البته اندفه تو مهمونیشون فقط مردارو دعوت کرده بودن ینی مجلسشون مردونه بود اما خب اگه من بودم بازم زنگ میزدم مشورت میکردم باش
خلاصه شوهرم گفت خودت زنگ بزن ببین چه خبره و ازین جور حرفا ولی من از اونجایی که میدونستم اگه بزنگم بالاخره باید یه مقدار از کارارو بر عهده بگیرم زنگ نزدم. دیگه نزدیکای مهمونی بود که وجدانم راحت نبود پاشدم زنگ زدم اگه کمک میخوای بیام دیدم خیلی سرسنگین وخشک جوابمو دادو گفت نه اگه زودتر زنگ میزدی اره اما الان نه دیگه همه کارامو کردم
خلاصه اینو ب شوهرم گفتم اونم گفت مگه نه گفتم زنگ بزن برا عزیز شدن ب دل مامانم هم که شده زنگ میزدی.
حالا اقا کاسه داغتراز اش شده با من قهره!
می خوام تغییر کنم... از پیله به پروانه شدن