سلام دخترا
یلداتون مبارک
من ۱۰ ساله ازدواج کردم و شوهرم اصلا محبت کلامی نداره
تو عمل نشون میده به فکرم هست
ولی زبون به شدت تلخی داره.انرژی منفیش زیاده و عصبی
این اواخر فشار کاری من خیلی زیاد شده و به شدت استرس کارم رو دارم
بجای اینکه باعث آرامش من بشه
همش دعوا و بحث
دیگه کم اوردم
فقط تو فکر اینم پولامو جمع کنم و چندسال دیگه ازش جدا شم
بچه هام خیلی کوچیکن
اینقدر بی محبته و حرفای تلخ به من زده که هیچ کشش جنسی بهش ندارم
سرد مزاج نیستم ولی بهش حس جنسی ندارم
اصلا میاد خونه عصبی میشم
دوست دارم همش بیرون باشه
نمیتونی اعصابشو اروم کنی ؟
بابای منم اینطور بود خیلی جدی و بی اعصاب ولی کم‌نمیذاشت از لحاظ مالی و حمایتی و اینا
ولی مامانم‌اگه میتونست ارومش کنه یجورایی رامش کنه خوب میشد
یکبار از من تعریف نکرده
ولی تا بخوای توهین و تحقیر
توی دعوا میگه تو زشتی تو قدت کوتاست پیشونیت چروک شده
فکر کن مردی که ده ساله یبار نگفته تو زیبایی.این حرفارو بهت بزنه
در صورتی که زشت نیستم
خیلی از هم دور شدیم
حس میکنم دیگه دوسش ندارم
نمیتونم تلاش کنم برای این زندگی
قدم اول باید خودت الویت خودت باشی
به عنوان مثال همیشه سحرخیز باش
هرررر روز ورزش کن
هرررر روز ۱۰ صفحه کتاب بخون (کتابای همسرداری یا بچه داری بیشتر)
یک هنر رو حتماااا یاد بگیر و ادامه اش بده( هرجی علاقه اته و استعدادشم داری )
همیشه غذای سالم مصرف کن
مثلا هر روز صبح ناشتا یه نوشیدنی مقوی بخور
اینکار ها باعث میشه تو روز به روز پیشرفت داشته باشی و شخصیتت ارتقا پیدا کنه
بعدش تو دید بقیه از جمله شوهرت هم تغییر میکنی و بیشتر جذبت میشه
.
بعدش روشتو عوض کن ، وقتی میبینی ناراحته ببین چجور اروم میشه ؟ مثلا با حرف زدن و همراهی کردن یا چی؟
شوخی کن باهاش
توی خونه با بچه هات بازی های جدید انجام بده و سعی کن شوهرتم شرکت کنه
عزیزم
خودتو سرگرم کن
واسه خودت وقت بذار
شوهر منم مدتیه خیلی اذیتم میکنه
از لحاظ جنسی هیچ مشکلی نداره ولی من حس میکنم بهش دیگه احساسی ندارم چون خیلی دروغ هاش رو شد واسم
و منم متنفرم از آدم دروغگو
ولی مراقب خودم هستم
مدام میرم پیاده روی و جاهای تفریحی
خودم تنها
کاری به اون ندارم
عزیزم از این لحاظ ها که من همش در حال یادگیری هستم
و علاوه بر کارم کلاس فن بیان میرم و کلی کلاس دیگه
تازه دوست دارم اونم بلد باشه مرتب به اونم یاد میدم چون دوست ندارم شوهرم از من پایینتر باشه
هنرهم بلدم
اصلا به چشمش نمیاد
از روزی که زنش شدم یکبار پول تو جیبی به من نداده
همش کار کردم و کمکش کردم
در صورتی که مبتونستم مثل زنای خانه دار دیگه
بمونم و بی استرس بچه داری کنم مثل کل خانمای فامیلش
پیش خودش فکر میکنه با بی محلی کردن و تلخی منو رام خودش میکنه
