پسرم هفت ماهشه وزنش ٨كيلو مادرشوهرم چپ ميزه راست ميگه ايهان ضعيفه ايهان وزني نداره ايهان ريزه بچه فلاني تپله خسته شدم ازش ديگه اونروز پسرم سرش انداخته بود پايين گفتم پسر سر به زير گفت اره ميبينم بزرگ شد سر به زير شد باز ميگه جانب از خدا از همين الان چاره ش نميكني باز ميگم پسرم ماشالله همه چيش قشنگه ميگه كلاغ هم ميگه بچه من قشنگه اونروز اومده ميگه پسر زن قبلي شوهرم ميگه عليرضا خيلي قشنگه رو باباش رفته گفتم اره ايهانم قشنگه رو باباش رفته ميگه نه ايهان همه چيش خودته حالت انگار من زشتم اي مار بزنه زبونشون