واقعا
انقدر که خانوادش منو میخوان و خودشونو به اب و اتیش میزنن خودش اینطوری نیست
خیلی احساس تنهایی دارم محبت کلامی و اینا هیچ نه بیرون رفتنی نه هیچی کلا حس میکنم دوسم نداره
تو این مدتی که عقدیم یه روز نبوده حالم خوب باشه همیشه نقاب خوشحالی زدم خانوادمم اصلا نمیشه حرف طلاق جلوشون زد من میدونم از ترس ابروشونه وگرنه بابام میدونه مشکلاتم چیان هی سعی میکنه باهام حرف بزنه جوری جلوه بده که مشکل از منه